خبرنامه انزلی آنلاین

روزنامه الکترونیکی انزلی آنلاین

خبرنامه انزلی آنلاین

روزنامه الکترونیکی انزلی آنلاین

فقط مرگ است بر این صحنه

 

خبرگزاری ایراس / بابک شهاب

زیناییدا نیکلایونا گیپیوس (1869- 1945)
Zinaida Nikolayevna Gippius

فقط مرگ است بر این صحنه،
و این ماشین جونده و بلعنده جنگ. . .

در سال 1869 در شهر بــِلیوف که امروزه در استان تولا قرار دارد متولد شد. برای اولین بار آثارش در سال‌های 90 به چاپ رسید. در ابتدا با محفل سمبلیست‌ها ( مرشکفسکی، والینسکی، سالاگوپ) که پیرامون نشریه «قاصد شمال» شکل گرفته بود ارتباط داشت. اولین اشعار و داستان‌های گیپیوس تحت تأثیر شدید اندیشه رسکین، نیچه، مترلینک و دیگر «سلاطین اندیشه» آن زمان شکل گرفت. این آثار (که در «قاصد شمال، «قاصد اروپا»، «اندیشه روس» و سایر نشریات مصور نیز چاپ شد) بعدها در دو کتاب با عنوان‌های «انسان‌های نوین» (1896) و «آینه‌ها» (1898) انتشار یافت. اما بعد از آن گیپیوس به گفته خودش «افول‌گرایی را انکار کرد» و خود را تمام و کمال وقف ایده‌های مذهبی مرشکفسکی و شرکت در شکل‌دهی این ایده‌ها کرد. مقالاتی هم که در نشریه «دنیای هنر» به چاپ رساند، تخت تأثیر همین ایده‌های مرشکفسکی تألیف شده بود. گیپیوس یکی از چهره‌های ثابت جلسات دینی و فلسفی بود و با مجله «راه نوین» نیز که ترویج عقاید مذهبی را مهم‌ترین هدف فعالیت خود می‌دانست، همکاری می‌کرد. دو کتاب داستان «کتاب سوم» (1902) و «شمشیر سرخ» (1906) وی مربوط به همین دوره است. گیپیوس در مجله «راه نوین» علاوه بر شعر و داستان چند مقاله نیز با نام مستعار آنتون کراینی به چاپ رساند. او فعالیت خود را در زمینه نقد ادبی ابتدا در نشریه «ترازو» (وسی) و سپس در «اندیشه روس» ادامه داد و در نوشته‌هایش روح عمیق و در عین حال پرخروشش را به نمایش گذاشت.
اشعار گیپیوس برای نخستین بار در سال 1904 بر صفحات یک مجلد مجزا با نام «مجموعه اشعار» و مقالاتش در کتابی با عنوان « یادداشت‌های ادبی» در سال 1908 گردآوری شد. بعد از آن دو کتاب داستان دیگر با نام‌های «سیاه بر سفید» (1908) و «مورچه‌های مهتابی» (1912) و نیز مجموعه شعر دومش (1910) به چاپ رسید که سبکی مردم‌پسندتر و روان‌تر از آثار قبلی‌اش داشت.
وقایع سال‌های 1905- 1907 گیپیوس را شدیداً تخت تأثیر قرار داد، به‌گونه‌ای که در داستان‌های آخرش مشکلات جامعه به‌شکلی واضح تجلی یافت.
گیپیوس با همکاری مرشکفسکی و فلاسوفف نمایشنامه «گل خشخاش» را نوشت که تصویری است از زندگی و احساسات مردم روسیه و نیز گروهی از روسی‌تباران که در سال‌های 1905- 1906 در پاریس می‌زیستند.
پس از آن نیز گیپیوس موضوع مشکلات جامعه را ادامه داد و دست به نوشتن کتابی سه‌گانه درباره وقایع آن سال‌ها کرد که دو کتاب اول به نام‌های «عروسک شیطانی» و «شاهزاده رمان» به‌ترتیب در سال‌های 1911 و 1912 منتشر شد.
گیپیوس بیشتر توان خود را در شعر توانست به نمایش بگذارد. اشعارش روی هم رفته و در قیاس با آثار منثورش گیراتر است. داستان‌ها گیپیوس با این‌که بسیار خوب طراحی شده‌اند و پرسش‌هایی بسیار جالب مطرح می‌کنند، اما در عین حال کمی مصنوعی و به دور از تازگی‌های هنری هستند و تجربه مؤلف را از زندگی آن‌طور که باید و شاید نشان نمی‌دهند. قهرمانان گیپیوس همه حرف‌های جالبی می‌زنند و در موقعیت‌های بغرنجی قرار می‌گیرند، اما گویی زندگی واقعی خود را به خواننده نشان نمی‌دهند. اکثر آن‌ها فقط نمادهایی از ایده‌هایی پراکنده هستند و بعضی جز عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی که با نیروی دست مؤلف به حرکت درمی‌آیند نیستند. در داستان‌های اولیه گیپیوس تأثیر داستایفسکی و تقلید مستقیم از او احساس می‌شود و در سایر متأخرترش تمایل او به داشتن زبانی ساده‌تر و کوتاه‌تر وی را به سمت زبانی پریشان و مقطع سوق می‌دهد.
بر خلاف نثر، گیپیوس در شعر روس جایگاهی کاملاً مشخص و ویژه دارد. تعداد اشعارش زیاد نیست اما همه آن‌ها بدون استثنا پرمحتوا و از نظر قالب بی‌نقص و گیرا هستند. گیپیوس در اشعارش همواره یک سمبلیست باقی ماند. هر کدام از اشعارش سمبلی مشخص را به نمایش می‌گذارد و این امکان را برای خواننده فراهم می‌کند تا در پس آن بتواند نمادهای دیگری را که نهفته مانده‌اند ببیند. آن دسته از اشعار گیپیوس که در رابطه با تصاویر طبیعت یا پدیده‌های مختلف زندگی هستند، مخصوصاً زیبا و قابل توجه‌اند. او توان خود را توانست هم در نوآ‌وری‌های شاعرانه به نمایش بگذارد هم در قالب‌های مألوف که البته همگی به یمن استعداد سرشار گیپیوس از طراوتی غیرمنتظر و نوعی زیبایی منحصر به فرد برخوردار می‌شدند. 
۲۴ دسامبر سال 1919 گیپیوس همراه با همسرش، مرشکفسکی شبانه و برای همیشه پتربورگ و روسیه را ترک گفت. پس از توقفی کوتاه در لهستان، در اکتبر 1920 به فرانسه نقل مکان کرد. گیپیوس در پاریس محفل ادبی- فلسفی «چراغ سبز» (1927- 1939) را تشکیل داد. این محفل افراد را از نسل‌های مختلف مهاجران روس گرد آورد و نقش مهمی در زندگی روشنفکران اولین موج مهاجران روسی ایفا کرد.
در سال 1940 فیلاسفف، که از دوستان نزدیک گیپیوس بود از دنیا رفت و بعد از آن در سال‌های 1941 و 1942 به‌ترتیب همسر و خواهرش چشم از جهان فروبستند و این وقایع گیپیوس را شدیداً در هم شکست.
گیپیوس سال‌های آخر زندگی علاوه بر خاطراتش گاه شعر می‌سرود و روی منظومه بزرگش با نام «دور آخر» کار می‌کرد. این کتاب در سال 1972 منتشر شد.
زیناییدا گیپیوس در سال 1945 دیده از جهان فروبست و در گورستان روسی «سن ژنویف د بوآ» نزدیکی پاریس به خاک سپرده شد.   

***  

تنها او

 

 غرشی از جنس مس،

               و غباری از گرده باروت،

رودخانه‌های چسبناک و زرد،

و خش‌خش نمناک تن‌های خزنده. . .

کدام یک دشمن است،

                  کدام یک دوست؟



هیچ انتظاری بیهوده نیست،

            هیچ پیکاری بی‌ظفر نیست،

اما آرزویی هم نیست که جامه عمل بپوشد،

                یا تلاشی که چیرگی یابد.



تمام ما یکسانیم،

             همه چیز یکسان است،

ما، آن‌ها. . .

     فقط مرگ است بر این صحنه،

و این ماشین جونده و بلعنده جنگ. . .



1914

 

سکون

 

 شباهنگام، در ساعت عزلت،

   در ساعت پژمردگی، دلخستگی،

بر این پله‌های لرزان

   بیهوده در پی آرامشم،

بیهوده در این آب‌های راکد و سرد

مرهمی برای تشویش‌هایم جست‌وجو می‌کنم.



بازتاب آخرین انوار

    چو رؤیای بی‌نظیر

بر ابرهای خواب‌آلود غنوده است.

جانم را اضطراب این سکوت

                                 آکنده است. . .

آه، دریغ از سایه‌ای جنبنده،

         یا خش‌خشی در این نیزار خفته.



ولی می‌دانم که دنیا را

                 بخششی نخواهد بود،

یا اندوه قلب را فراموشی،

یا پایانی برای خاموشی،

و هر چیزی در زمین و آسمان‌ها

  تا ابد

   همان‌گونه که هست، خواهد ماند.





1895

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد