خبرنامه انزلی آنلاین

روزنامه الکترونیکی انزلی آنلاین

خبرنامه انزلی آنلاین

روزنامه الکترونیکی انزلی آنلاین

طرح جدید جمهوری اسلامی در باره جزایر سه گانه

 

به گزارش سایت عصرایران، روزنامه " الشرق الاوسط" چاپ لندن در شماره امروز دوشنبه خود از ارائه طرح جدید جمهوری اسلامی در باره جزایر سه گانه در جریان دیدار احمدی نژاد از ابوظبی خبر داد.

محافل دیپلماتیک گفته اند که احمدی نژاد در سفر به امارات، طرحی را برای توافق نسبی میان دو کشور در باره وضعیت سه جزیره به همراه داشته است.

مقامات اماراتی انتظار دارند که سفراحمدی نژاد به ابوظبی به گشایش و تحرک لازم در موضوع سه جزیره ابوموسی، تنب کوچک و تنب بزرگ منجر شود.

منابع دیپلماتیک دراین باره گزارش می دهند که در طرح پیشنهادی جمهوری اسلامی، تنها بخشی از موضوع جزایر سه گانه یعنی فقط جزیره ابوموسی مورد بحث قرار گرفته است.

روزنامه الشرق الاوسط در این باره می نویسد که اداره امور جزیره ابوموسی تا پیش از این براساس توافقنامه ای صورت می گرفت که پیش از ایجاد دولت امارات متحده عربی، میان دولت ایران و"حاکم شارجه" منعقد شد که البته در سال 1991 میلادی نقض شد چرا که دراین سال، ایران، اماراتی های ساکن جزیره ابوموسی و معلم های تبعه کشورهای عربی که تدریس در مدارس این جزیره را برعهده داشتند را از ورود به جزیره منع و آن را به دریافت ویزا از کنسولگری ایران مشروط کرد.

این گزارش می افزاید: " این اقدام به آن معنی بود که حاکمیت بر این جزیره به طور کامل به نفع ایران اعمال شود اما موضوع حاکمیت برجزیره حتی در توافقنامه میان دو طرف ایرانی و حاکم شارجه معلق مانده بود."

منابع دیپلماتیک همچنین اعلام کردند که محمود احمدی نژاد آماده بازگشت به توافقنامه تقسیم اداره جزیره ابوموسی و صرف نظرکردن از موضوع حاکمیت کامل بر این جزیره است .

بنابراین گزارش ایران همچنین تغییرات جغرافیایی و دموگرافی (آمایش سرزمینی – جمعیتی) به نفع حاکمیت کامل ایران بر این جزیره را متوقف خواهد کرد.

منابع دیپلماتیک اماراتی موضع گیری در این باره را رد و آن را "بسیار زودهنگام" توصیف کردند اما یک منبع آکادمیک اماراتی در این باره گفت: طرح جدید ایران بسیار با اهمیت است ، البته ما نیز انتظار نداریم که تمامی جوانب این مساله در آن واحد حل شود به ویژه که موضوع جزیره ابوموسی از موضوع دو جزیره تنب کوچه و تنب بزرگ بسیار متفاوت است.

بنابراین گزارش ، ارائه طرح جمهوری اسلامی در راستای مقابله با تحرکات و اقدامات آمریکا درمنطقه صورت می گیرد که تلاش دارد جبهه ای از کشورهای عربی علیه جمهوری اسلامی ایجاد کند. آمریکا در جدیدترین اقدام خود "دیک چنی" معاون رئیس جمهوری خود را به دیدار از منطقه و ملاقات با مقامات ارشد کشورهای عربی حوزه خلیج فارس اعزام کرد تا نظر آنها را برای همراهی با واشنگتن در اعمال فشار علیه جمهوری اسلامی جلب کند.

روزنامه "الشرق الاوسط" ادامه می دهد:" از سوی دیگر جمهوری اسلامی در زمینه اقتصاد خود به امارات به عنوان گذرگاه و ریه اقتصادی می نگرد که می تواند همزمان با افزایش اعمال فشارهای اقتصادی، مالی و تحریم های اقتصادی، از این مجرا استفاده کند.

گفتنی است مقامات تهران موضوعی به نام "طرح احمدی نژاد برای حل مساله جزایر" را تایید نکرده اند ولی آصفی ، سفیر جمهوری اسلامی در امارات گفته است که در جریان سفر احمدی نژاد به این کشور ، فقط در باره "مسائل ایجابی" بحث شده است.

 

جنبش دانشجویی و لزوم باز تعریف روابط

 

انزلی آنلاین : و اما اینک...
آن روزی که دانشگاه از لاک سنتی خود خارج شده و با سوال‌هایی آزاردهنده برایشان...
و اما اینک،
آن روزی که دنیایی از شور، احساس، عشق و حماسه؛ فقط و فقط در خاطره‌های قدمگاه‌های ماست و انتظاری...
و اما اینک،
آن روزی که همه سرگردانیم، قلم‌هایمان از ترس شهریاران جبار خشکیده و دادخواهی افسانه‌ایست در اذهانمان...
و اما اینک،
آن روزگاری که شهریاران نه نماینده‌ی مردم، بلکه خدایگانند و بدتر از آن، بسیار بدتر، آن روزی که مردم هنوز می‌بایست به شهریاران بفهمانند که از آسمان فرود آیید، شما تنها برگزیدگان مایید...
و اما اینک،
روزگاری عجیب؛ مردمی دادخواه و سنت پرست، شهریارانی خودخواه و قدرت‌طلب و تویی سنت شکن...
و روزگاری نیچه‌ای؛ گربه‌های سنگی و سنگین‌وزنی که خدایان ادوار اولیه بودند، هنوز بر جای خود ایستاده‌اند، چگونه می‌خواهی واژگونشان کنی؟!

طی سالیان گذشته، جنبش دانشجویی در ایران صرفا یک جنبش اعتراضی نسبت به کلیت نظام سیاسی و دولت به شمار می‌آمد، به دیگر بیان، جنبش دانشجویی همیشه خود را در برابر قدرت سیاسی تعریف می‌نمود. با اندک تغییر در ساختار نظام، جنبش دانشجویی شعارهای خود را تغییر داده و خود را بازتعریف می‌کرد. البته این نشان از پویایی این جنبش دارد، اما اگر طی چندسال، چند استراتژی را اتخاذ شود، نوعی سردرگمی را به‌وجود خواهد آورد. اگر نگاهی نیز به امروز جنبش دانشجویی افکنیم، خواهیم دید که تنها کارویژه‌ی جنبش دانشجویی مقاومت در برابر «کنش»های حاکمیت و «واکنش» در برابر آنهاست، طوری که عملا در مقام اپوزیسیون قدرت و حاکمیت قرار دارد.

اما نقدی که در اینجا بر جنبش دانشجویی وارد می‌شود، فراموشی حوزه‌ای با نام «جامعه» و تاثیرگذاری بر آن است. کنش‌ها و واکنش‌های حاکمیت (قدرت سیاسی)و جنبش دانشجویی آنقدر بسیاراند که این جنبش حتی یکی از مهم‌ترین کارویژه‌های خود که همانا تاثیرگذاری بر جامعه است را به باد فراموشی سپرده است. نمودار زیر رابطه‌ی این سه حوزه را نشان می‌دهد؛ اگر a1 ، a2 به ترتیب کنش‌های حاکمیت بر جنبش‌دانشجویی و جامعه باشند، جنبش دانشجویی تمام وقت و نیروی خود را صرف واکنش به آن‌ها (b1 ، b2) می‌نماید و کنش C به کلی فراموش شده است، حال آنکه C یکی از کارویژه‌های مهم این جنبش می‌باشد.

با توجه به خصلت موقت بودن عضویت و وابستگی به عنصر سن در این جنبش(که باعث شده است جنبش دانشجویی از تحجری که دیگر سازمان‌ها و نهادهای سیاسی و اجتماعی گرفتارآن می‌شوند، مصون بماند)، تبیین یک استراتژی بلند مدت که رابطه‌ی آن با حاکمیت و جامعه را مشخص نماید، کاری سهل و آسان نباشد، اما اگر تعریفی درست از رابطه‌ی این جنبش با حاکمیت ارائه شود، مسلما همه‌ی انرژی صرف واکنش‌ها نشده و در بستری تعریف شده، کارویژه‌ی فراموش شده‌ی تاثیر بر جامعه دوباره نمایان خواهد شد.

جنبش‌دانشجویی، قدرت سیاسی و جامعه:
جنبش دانشجویی پس از انقلاب، با تشکیل تشکل‌های مستقل در دانشگاه و امکان ارتباط جریان‌های سیاسی اعم از موافق و مخالف دولت در خارج از دانشگاه، موجب شد تا جریانات دانشجویی متعددی آزادانه به فعالیت و موضع‌گیری بپردازند. در چنین شرایطی دانشگاه بیش از گذشته در کانون توجهات جریانات سیاسی متفاوت قرار گرفت. در عین حال بخشی از حاکمیت بعد از انقلاب قصد داشت تا دانشگاه را به جامعه هماهنگ کند و به شرایط آزاد و ویژگی‌های آن توجهی نداشت. خصوصا برخی طیف‌ها اساسا استقلال دانشگاه را به رسمیت نمی‌شناختند و معتقد بودند دانشگاه در حیطه‌های فکر، رفتار عملی و صلاحیت اجتماعی باید تحت کنترل حوزه بوده و از دیدگاه حوزوی پیروی کند. این آغاز جدالی بود که با ورود جریانات دانشجویی و غیردانشجویی، طرفدار حاکمیت و احساس خطر آنها، حادثه انقلاب فرهنگی و وقایع بعد از آن را رقم زدند. دانشگاه در این مرحله ضربه سختی خورد، لذا در فاصله سال‌های 60 تا 68، تنها جریانات دانشجویی منتسب به حاکمیت در دانشگاه فعال بودند که بیشتر مجری و اعمال‌کننده‌ی برنامه و سیاست‌های رسمی نظام در درون دانشگاه‌ها بودند. به همین دلیل در این مقطع زمانی جنبش دانشجویی، همچون حزبی درون دانشگاهی و در اختیار ساختار حاکمیت فعالیت می‌کرد که هیچ‌گونه استقلالی از قدرت سیاسی نداشته، بلکه جزیی از آن بود.

وقتی از جنبش دانشجویی بحث می‌شود، همواره دو مفهوم در ذهن تداعی می‌یابد؛ استقلال(عدم وابستگی) و اعتماد. هردوی این مفاهیم به رابطه‌ی جنبش دانشجویی با قدرت سیاسی مربوط می‌شوند.

اصولا منظور از استقلال، عدم وابستگی به قدرت و دولت است، نه جدایی از جنبش‌های اجتماعی و فکری. بلکه جنبش‌های دانشجویی اگر از متن جنبش‌ها و جریانات فکری و اجتماعی موجود در جامعه، گیسخته باشند، باور نشده و در قید علایق خصوصی خود باقی می‌مانند. لازمه‌ی گسترش عرصه‌ی عمومی و جامعه مدنی، نه صرف وجود نهادها و تشکیلات به‌صورت جداگانه، بلکه گسترش ارتباط و تعامل میان آنهاست. اما استقلال از ساخت قدرت لازمه‌ی حفظ حیات و ماهیت جنبش‌های دانشجویی است. استقلال سیاسی این جنبش زمانی تداعی می‌یابد که کارویژه‌ی اصلی آن را نقد ایدئولوژی و دولت بدانیم. مفهوم اعتماد نیز از همین مساله سرچشمه می‌گیرد، اصولا جنبش دانشجویی خود را درگیر منازعات قدرت نمی‌کند. به همین دلیل همچون نهادی نقاد قدرت، همواره مورد اعتماد توده‌ی مردم، بلکه دیگر جنبش‌های اجتماعی نیز می‌باشد.

با این وجود همواره این ترس وجود داشته است که خط قرمز استقلال سیاسی جنبش دانشجویی شکسته شود و این جنبش را در جبهه‌ی قدرت‌طلبان و منازعه‌کنندگان قدرت مشاهده کنیم. عبور از این خط قرمز ممکن و می‌تواند به دلایل مختلف باشد، اما به نظر می‌رسد مهم‌ترین دلیل آن «مطلوبیت‌خواهی» جنبش دانشجویی باشد. به این معنا که این جنبش از وضع «موجود» ناراضی و خواهان وضعیت «مطلوب» است، حتی رسیدن به این وضع را در کوتاهترین زمان ممکن می‌خواهد. این امر رگه‌های رادیکالیسم را در که در درون جنبش قرار دارد، فعال می‌نماید. به همین دلیل جنبش دانشجوییِ مستقلِ متعهد، از هر ابزاری برای گذار از وضع موجود به مطلوب استفاده می‌کند. آنگاه که قدرت نیز چون ابزاری تلقی شود، جنبش دانشجویی ناخواسته از خط قرمز خود که همانا استقلال سیاسی است، عبور کرده و وارد منازعات قدرت می‌شود.

جنبش‌های دانشجویی متعلق به حوزه‌ی جامعه مدنی و عرصه عمومی می‌باشند و اساسا کارویژه‌ی متفاوت با احزاب سیاسی دارند. هدف اصلی جنبش‌های دانشجویی متنوع‌تر کردن حوزه‌ی سیاسی جامعه، از طریق مباحثه‌ی دموکراتیک است. مقام دانش، مقام آزادی است و با سلطه‌جویی و سلطه‌طلبی مغایرت دارد، از این رو وظیفه‌ی اصلی جنبش، نه ورود در منازعات قدرت، بلکه وظیفه‌ی روشنفکرانه‌ی روشنگری و نقد قدرت است. حال این کارویژه، حوزه‌ی وسیعی را شامل می‌شود، از جمله بحث درباره‌ی همه‌ی ارزش‌ها و هنجارهای بنیادی جامعه، به این صورت وارد فاز کنش شده و جامعه را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

جنبش‌های دانشجویی درواقع خود عضو یک جامعه در حال گذار است؛ به عبارتی جنبش دانشجویی – در ایران- به عنوان یک جامعه‌ی نسبتا مدرن با داشتن برخی شاخصه‌های مدرن بودن، در یک بستر سنتی و در حال گذار، مانند جامعه‌ی ایران، قرار دارد. این عدم تعادل و توازن منشا اصلی کنش‌ها و واکنش‌های جامعه و دانشگاه است. از یک سو دانشجو در یک فضای تاحدودی آزاد و پلورال به نام دانشگاه فعالیت می‌کندو واز سوی دیگر در ابعاد بزرگتر، جامعه‌ای را مشاهده می‌کند که کاملا با این فضا بیگانه است؛ در اینجاست که عنصر «دانش» به‌عنوان عنصر تمایزکننده‌ی این دو جامعه از یکدیگر خود را نمایان می‌کند. دانشجو آزادی را لمس می‌کند، در دانشگاه مفهومی به‌نام آزادی عقیده و احترام به آرای دیگران را می‌فهمد، پس آزادی طلب می‌شود و علیه هرگونه قدرتی که با این مفهوم زیبا در تضاد باشد، می‌ایستد؛ حال اگر حاکمیتی مقتدر باشد یا جامعه‌ای سنتی. پس نطفه‌ی اصلی نقدها و اعتراض‌ها شکل می‌گیرد و با شور و شوق جوانی آمیخته شده و جنبشی رادیکال و نقاد با نام جنبش دانشجویی را شکل می‌دهد.

دانشگاه و پارادوکس دگرگونی:
دانشگاه برای ایفای وظایف سیاسی- اجتماعی هیچ‌گاه منتظر تایید یا تشویق نیروهای خارج از خود نبوده و به‌عنوان یک نیروی مستقل، مشوقی برای سایر جریانات محسوب می‌شود.

اگرچه دانشگاه الگوی رفتاری خود را با شرایط اجتماعی سازگار می‌کند، اما در عین حال موسسات اجتماعی و نهادها نیز تحت تاثیر مقتضیات دانشگاه و نسل جوان دگرگون می‌شوند. طی سال‌های گذشته عکس این، عمل شده است، یعنی تلاش شده است با تغیر مثلا مدیریت سازمان‌های اجتماعی و نهادهای دانشگاهی و غیردانشگاهی، الگوی رفتاری دانشگاه نیز مطابق آن تغیر کند، تغیری آنی. این خود نیرویی کنشی بر جنبش دانشجویی محسوب شده و به ناچار از سوی این جنبش رادیکالِ مستقلِ سازمان نیافته‌ی گسترده، واکنشی صورت می‌گیرد و تبعات این رابطه‌ی دو سویه و کنشی- واکنشی بصورت فشاری بر جنبش نمایان می‌شود. البته نکته‌ای در میان وجود دارد وآن اینکه همواره تغییرات آنی در نظام سیاسی (-اجتماعی) – چه از حالت محدود به حالت آزادو چه بالعکس- موجب شده است که این سازگاری از سوی جنبش دانشجویی صورت نگیرد و باعث تضادو تعارض شود که به‌صورت‌های مختلف آشکار می‌شود. در تغییر حالت محدود به نسبتا آزاد (چند بار در تاریخ جنبش دانشجویی تجربه شده است)، به صورت تورم انرژی که روز به روز متورم‌تر می‌شود و به ناگاه به حالت انفجار می‌رسد، خود را نمایان می‌سازد، اما در تغییر حالت عکس ( آزاد به محدود یا محدود به محدودتر) بازدر سیکل کنش- واکنش و در نهایت فشار قرار می‌گیرد.

حال؛ به نظر می‌رسد وقت آن فرارسیده باشد که جنبش دانشجویی در بازتعریف خود، قدرت و نظام سیاسی را در کنار دیگر فاکتورها، «یکی» از فاکتورهای دخیل به حساب آورد. جنبش دانشجویی باید در یک ساختار خرد شده از نظام سیاسی تعریف نموده و آن را مورد نقد قرار دهد. نقد قدرت در دفاع از تبعیض‌ها و مطالبات بخش‌های مختلف جامعه، باعث تقویت جنبش‌های اجتماعی و نهادهای صنفی و مدنی خواهد شد. این جنبش‌ها و نهادها، مطالبات خود و جامعه را از قدرت درخواست کرده و عرصه‌ی عمومی را در برابر قدرت، قوی خواهند نمود و جامعه در مسیر رشد اجتماعی، فرهنگی و سیاسی قرار گرفته و از دل مطالبات اجتماعی، مطالبات سیاسی نیز بیرون خواهد آمد.

در واقع در این بازتعریف اساسی، رابطه‌ی جنبش دانشجویی با ساخت قدرت از یک سو و جامعه از سوی دیگر معلوم شده و با وجود دیدی انتقادی و اصلاحی نه‌تنها دولت و قدرت سیاسی، بلکه بر جامعه، کنش‌های یا تاثیرگذاری‌های بر هریک از این دو در یک فضای عقلانی، تعریف می‌شوند.

 

 آسو صالح

 

در میان همه ی متن های ادبی ی فارسی،

شاهنامه تنها اثری است که بیشترین ارج را به زنان گذاشته است

 

انزلی آنلاین : تندیس فردوسی در دوشنبه که پس از به زیر کشیدن مجسمه ی لنین در پایتخت تاجیکستان، جای آن قرار گرفت.


جلیل دوستخواه در 1312 در اصفهان متولد شد. در سال 1347 در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران درجه ی دکترا گرفت.

دوستخواه از پژوهندگان برجسته در اوستاشناسی و پژوهش های مربوط به شاهنامه ی فردوسی است. از نوشته های او می توان به: اوستا (کهن ترین سرودهای ایرانیان در دو جلد)، حماسه ی ایران (یادمانی از فراسوی هزاره ها)، گزارش هفت خان رستم (بربنیاد داستانی از شاهنامه برای نوجوانان)، ترجمه ی بنیادهای استوره و حماسه ی ایران، فرآیند ِ تکوین ِ حماسه ی ایران از آغاز تا روزگار فردوسی و شناخت نامه ی فردوسی و شاهنامه (در مجموعه ی از ایران چه می دانم؟) و ... اشاره کرد.

جلیل دوستخواه اکنون نزدیک به دو دهه است که ساکن استرالیا است و در آنجا با راه اندازی کانون پژوهش های ایران شناختی، چراغ پژوهش های ایرانی را در فرسنگ ها دور از میهن، همچنان روشن نگه داشته است.

برای شناخت بیشتر خوانندگان روزنامک* از فرزانه ی توس و اثر گرانسنگ او یعنی شاهنامه، شما را به خواندن گفت و گوی اینترنتی که با ایشان انجام داده ام دعوت می کنم.

سرایش شاهنامه از چه زمانی آغاز شده و چند سال به درازا کشیده است؟ نقش محمود غزنوی در این میان چیست؟

فردوسی، سرایش بخش هایی از شاهنامه را از اوان جوانی و هنگام آشنایی با گنجینه های ادب و فرهنگ ایرانی آغازکرد. امّا پس از مرگ ناگهانی ی دقیقی – که پیش از وی دست به این کار زده و کارش ناتمام مانده بود – یعنی در حدود سال ٣٥٦ هجری ی خورشیدی (برابر با سال ٣٦٧ هجری ی قمری و سال ٩٧٧ میلادی) – بود که این بار ِ امانت را بر دوش گرفت و راه دشوار ِ تدوین واپسین ِ حماسه ی ملّی ی ایران را تا به آخر پیمود و سرانجام، به گفته ی آشکار خودش در پایان شاهنامه، در روز ٢٥ اسفندماه سال ٣٨٨ هجری ی خورشیدی ( برابر با سال ٤٠٠ هجری ی قمری و ١٠١٠ میلادی)، بر کار ِ عظیمش نقطه ی پایان نهاد:

«... سرآمد کنون قصّه ی یزدگرد/ به ماه ِ سِفندارمَذ، روز ِ اَرد/ ز هجرت شده پنج هشتاد بار/ به نام ِ جهانْ داور ِ کردگار/ چو این نامورْ نامه آمد به بُن / ز من روی ِ کشور شود پُرسَخُن ...»

محمود غزنوی در شکل گیری ی شاهنامه، هیچ نقشی نداشت و همه ی آنچه در تذکره های ادبی و کتاب های تاریخْ گونه درباره ی نقش ورزی ی او – حتّا به گونه ی منفی – نوشته اند، افسانه بافی و مهمل است و هیچ گونه پشتوانه و بنیادی ندارد. فردوسی سرایش شاهنامه را در روزگار سامانیان و پیش از به قدرت رسیدن محمود آغازکرد و نخستین دستْ نوشت آن را زمانی به پایان رسانید که محمود هنور بر تخت ننشسته بود و هرگاه امروز ستایش نامه هایی درباره ی محمود، در دیباچه و چند جای از شاهنامه به چشم می خورَد، در بهترین حالت، می توان آنها را افزوده های پسین شاعر و از سر ِ ناگزیری و بیم ِ جان دانست.

زیستن فردوسی در دوران طلایی فرهنگ ایران یعنی دوره ی سامانیان چه تأثیری در سرایش شاهنامه داشته است؟

دوران شهریاری ی سامانیان را می توان روزگار ِ نوگردانی و بازْشناخت ِ زبان فارسی و مُرده ریگ ِ فرهنگی ی ایران کهن شمرد. فردوسی، زاده و پرورده ی آن دوران و فرزند ِ خاندانی دهقان بود. دهقانان در آن دوره گروهی از زمین داران میانْ مایه بودند که نگاهبانان گنجینه های بازمانده از فرهنگ باستانی به شمار می آمدند. شاعر ملّی ی ایران، در چنان خانواده یی و چنان محیطی بالید و فرهیخته شد و کار ِ گرانْ سنگ ِ حماسه سرایی را عهده دار گردید و با شایستگی به انجام رسانید. پس، کامیابی ی فردوسی را به تعبیری درست، می توان برآیند ِ کُنِش ِ فرهنگی ی ایرانْ دوستانه ی سامانیان و برگ ِ زرّینی در کارنامه ی شهریاری ی آنان دانست.

شما در کتاب ِ «شناخت نامه ی فردوسی و شاهنامه» به این نکته اشاره کرده اید که یک یا دو نسل پیش یا پس از فردوسی نمی توانستند چنین اثری را که بیانگر هویّت پهلوانی و فرهنگ ایران باشد، پدید آورند، در این رابطه توضیح بیشتری بدهید.

تا یکی دو نسل پیش از فردوسی، هنوز فرآیند ِ سربرافراشتن ِ ایرانیان از زیر ِ بار ِ تازش ِ عرب ها و کوشش هایی که در راستای به فراموشی سپردن ِ فرهنگ ایرانی و زبان نوپای فارسی و عربی گردانیدن آن به کار می رفت، به اوج و به نقطه ی تعیین کننده نرسیده و آمادگی ی بایسته و پختگی ی شایسته برای دست زدن به کار ِ کارستان ِ حماسه سرایی پدید نیامده بود و رویدادهای زمانه نیز ناقوس ِ هشدار ِ در خطر افتادن ِ میراث فرهنگی و زبانی ی نیاکان و گمْ شدگی در فرهنگ و زبانی جُزْایرانی و پاکْ باختگی ی تاریخی را آشکارا به صدا در نیاورده بودند. همه ی اینها در هنگام بالیدن فردوسی و نسل او نمایان شد و سرانجام، این او بود که پیام زمانه ی آبستن ِ رویدادهای سهمگین را بهتر و هوشمندانه تر از هرکس دیگری از چند نسل پیش از خود دریافت و شایسته ترین پاسخ را بدان داد.

هرگاه فردوسی این دریافت و توان پاسخ گویی را نداشت و خویشکاری نمی ورزید و گردش زمانه که پیوسته روی در آشوب وتباهی ی بیشتر داشت، به یکی دو نسل پس از او می رسید، چه بسا که فرصت از دست می رفت و کار از کار می گذشت و بر ما نیز همان می رفت که بر مصریان رفت. براین بنیاد، باید پذیرفت که فردوسی درست در لحظه ی تاریخی ی سرنوشت ساز برای فرهنگ ایرانی و زبان فارسی پدیدارشد و خود نیز از پایگاه و نقشْ ورزی ی سِترگش به خوبی آگاهی داشت و بارها در شاهنامه بدان اشاره کرده است.

برخی بر این باورند که شاهنامه تنها روایتگر داستان های استوره یی است در حالی که شاهنامه به باور بسیاری از پژوهشگران، بیانگر تاریخ ایران نیز هست. رابطه ی شاهنامه با استوره و تاریخ چیست؟

اصلی ترین و عمده ترین و مهمّ ترین بخش ِ درونمایه ی شاهنامه، روایت ها و میانْوَردهای پهلوانی (حماسی) ی ایرانیان در روزگاران کهن ِ پیشْ تاریخی است. استوره های باستانی پیش زمینه ی این روایت هاست؛ امّا این اثر، روایتگر ِ سرراست ِ آنها نیست. فردوسی، همه ی روایت های آمده در شاهنامه اش را از گیومرت ِ استوره تا یزدگرد سوم ساسانی، «تاریخ» می انگاشت و این، تعریفِ روزگار او از تاریخ بود که با تعریف امروزین و دانشگاهی ی «تاریخ»، یکسره ناهمخوان است. امّا به هر روی، ما امروز ردّ ِ پای بسیاری از استوره ها، روایت های پهلوانی ی ملّی و گرته ای از تاریخ سرزمین و کارنامه ی نیاکانمان و بسیاری از ارزش های فرهنگی ی کهن را در این گنج شایگان می یابیم و در رویکردی روزْآمد به تاریخ به منزله ی یک دانش با سامان ها و بُنْ مایه های ویژه اش نیز از این مجموعه ی عظیم، بی نیاز نیستیم.

متأسّفانه می بینیم کسانی که شاهنامه را نخوانده اند، با آوردن چند بیت الحاقی از شاهنامه، فردوسی را به ناروا به «زن ستیزی» متّهم می کنند، دیدگاهتان را در این باره بفرمایید؟

دریغا که بیشتر نزدیک به تمام ما ایرانیان، هنوز یادنگرفته ایم که هر سخنی را با سند و پشتوانه ی با اعتبار و پذیرفتنی بر زبان یا قلم بیاوریم و از حرف زدن و به ویژه گفتاوَرد از سخنان و سروده ها و نوشته های دیگران، بر پایه ی سست و نادرست ِ شایعه ها و گفته های مشهور و رایج بپرهیزیم.

شاهنامه ی فردوسی مانند دیگرْ متن های ادبی ی ما – و در واقع، بیش از همه ی آنها – دستْ خوش دخالت های ناروای رونویسان (کاتبان) دستْ نوشت ها و دیگرْ مردمی که تنها به زبان دیگران و گوش خود اطمینان دارند، بوده و از همین رو صدها بیت از سروده های دیگرْ سرایندگان و یا از به اصطلاح طبعْ آزمایی های خود را بر آن افزوده و یا واژه ها و ترکیب هایی را به خواست ِ خود در بیت های سروده ی فردوسی، تغییرداده و چیزهایی ناروا و ناسازگار با ساختار منظومه را جایگزین سخنان اصلی ی شاعر کرده اند که سپس به چاپ هایی از این منظومه نیز راه یافته است و بسیاری از خوانندگان این اثر، به صِرف ِ این که چنین بیت هایی در شاهنامه آمده و نام فردوسی را بر خود دارد، آنها را بی هیچ گونه پژوهش و کاوشی از استاد ِ توس دانسته و در همه جا بازگفته و بازنوشته اند و چنان رواجی بدانها داده اند که اگر کسی بگوید آنها از فردوسی نیست و افزوده (الحاقی) است، به او پوزخند می زنند و او را "بی سواد" و "ناآگاه" می خوانند. برای نمونه، بیت بسیار مشهور ِ «بسی رنج بُردم درین سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی» بر پایه ی پژوهش های دستْ نوشت شناختی ی امروزین، از سروده های فردوسی نیست. امّا شما افزوده بودگی ی آن را در میان گروه های گوناگون مطرح کنید و ببینید واکنش آنها چیست و چند تن این سخن را از شما می پذیرند.

درونمایه ی آنچه عنوان ِ «زنْ ستیزی» بدان داده شده و در روزگار ما، به ویژه به سبب ِ مطرح بودن ِ گفتمان ِ برابری ی حق های انسانی ی زن و مرد و بایستگی ی پایانْ بخشی به حق کشی های دیرپای تاریخی در باره ی نیمه ی مادینه ی جامعه، رویکرد ِ بسیار بدان هست، از جمله موضوع هایی است که کسانی به دور از هرگونه دقّت و پژوهشی و تنها بر پایه ی همان شایعه ها و افزوده های بر شاهنامه، آن را همچون یک امر بدیهی و مسلّم، به فردوسی نسبت می دهند و در هر مجلس و محفلی و هر رسانه یی با آب و تاب ِ تمام بازمی گویند و بازمی نویسند و چهره یی دروغین از فردوسی و شاهنامه اش عرضه می دارند. دامنه ی این غلط اندازی و شبهه افکنی تا بدان جا گسترده است که حتّا شاعر نامدار و توانایی همچون زنده یاد احمد شاملو در سخنرانی ی جنجالی و تأسّف آور و بحث انگیزش در دانشگاه برکلی در کالیفرنیا (١٨ فروردین ١٣٦٩/ ٧ آوریل ١٩٩٠)، یاوه هایی از این دست را جدّی گرفت و به فردوسی نسبت داد و به شنوندگان سخنش عرضه کرد.

امّا شناخت ِ شاهنامه ی راستین بر پایه ی پژوهش انتقادی و سنجه های دستْ نوشت شناختی و اصل های ویرایش متن، به روشنی نشان می دهد که این اثر نه تنها متنی زنْ ستیز نیست؛ بلکه به وارونه ی آن، در میان همه ی متن های ادبی ی فارسی (نثر و نظم)، تنها اثری است که بیشترین ارج را به زنان گذاشته و درخشان ترین سخنان را در وصف ِ شایستگی های زنان نقشْ وَرز در این منظومه، هم در صحنه های بزم و شادْخواری و مهرْوَرزی و هم در اندیشه وری و خردمندی و تدبیر و کاردانی آورده است. چهره های تابناکی همچون فرانک، سیندخت، رودابه، تهمینه، گردآفرید، مادر ِ گمْ نام ِ سیاوش، جَریرِه، فریگیس، منیژه، کتایون، گردیه و شیرین در کنار دِلیرْمردان ِ حماسه می درخشند و گستره ی فروغمند شاهنامه را سرشار از شور زندگی و پویایی ی انسانی می کنند.

به راستی آیا در سرزمینی که در سرتاسر ِ متن های ادبی و تاریخی ی مردْ سالارانه ی هزاره ی گذشته اش و نیز عُرف و زبانْ زَد ِ مردانش، همواره زن «ناقصْ عقل» توصیف گردیده و خوارْمایه و نیازمند ِ حمایت ِ مرد انگاشته شده است، فردوسی یک استثنا نیست که نه تنها زنان و مردان را در شایستگی همْ تراز می شمارد؛ بلکه – برای نمونه – در وصف ِ بانویی همچون تهمینه، می گوید: «روانش خِرَد بود و تنْ جان ِ پاک / تو گفتی که بهره ندارد ز ِ خاک.» و آیا همین ویژگی ی انسانی و والای شاهنامه نبوده که مردْسالاران و زنْ ستیزان را به خشم آورده و به آن همه دستْ یازی به متن و تباهکاری و افزودن بیت های شرمْ آور ِ زنْ نکوهانه و زنْ ستیزانه بر حماسه ی ایران، واداشته است؟

پس، هرگاه در موردهای ویژه یی به چهره های دُژخوی و دُژکرداری همچون سودابه بر می خوریم و در گره گاه های خاصّی از روایت ها و رویدادها، سخنان نکوهش آمیزی در اشاره به مَنِش و کُنِش ِ آنان از زبان ِ نقشْ وَرزان ِ داستان ها (و نه از زبان شاعر) در منظومه می بینیم، نباید و نمی توان بدانها جنبه ی همگانی داد و زمینه و طرح و توطئه شان در ساختار داستان را به دیده نگرفت و چنین نمونه های انگشت شماری را دستاویز بحث های نادرست و نتیجه گیری های ناسازگار با بُنْ مایه ها و درونْ مایه های داستان های حماسه ی ایران قرار داد و یا سراینده ی شاهنامه را باورْمَند به مَردْسالاری و زنْ نِکوه و زنْ ستیز شمرد.

در مورد شخص فردوسی، باید گفت که در فراسوی جان بخشی ی استادانه و ستودنی اش به زنجیره ای از زنان نقشْ ورز در متن داستان ها، زن ِ آرمانی و ستوده ی او، همان بانوی سرای اوست که نامی از او نبرده؛ امّا او را فرهیخته ای دلْ آگاه و ادبْ شناس وصف کرده که درهنگام سرایش داستان غنایی و زیبای بیژن و منیژه، در نشست و بزمی دو تنه با شاعر، متن ِ پهلوی ی داستان را می خواند تا استاد ِ توس، آن را به کالبد ِ شعر ِ شیوای فارسی ی دَری درآوَرَد.

و سخن پایانی شما:

بایسته ی همه ی ما ایرانیان است که از این پس، همچون گذشته، ساده انگار و بیرون نگر و دهان بین و بی دقّت نباشیم و هر سخنی را تنها پس از پژوهش ِ فراگیر و کاوش در ویراسته ترین چاپ شاهنامه و رای زنی با ویژه کاران ِ شاهنامه شناس و به دست آوردن اطمینان نسبی از استواری ی پشتوانه اش، از آن ِ فردوسی بشماریم و ارج ِ شاعر ِ بزرگ ملّی مان را پایمال ِ سبکسری و بی پروایی ی خود نکنیم. چُنین باد!

نیلوفر احمدپور

www.Rouznamak.blogfa.com

----------------------------------------------------------

. شاهنامه، بر اساس ویرایش مسکو، به کوشش دکتر سعید حمیدیان، چا. ٤، نشر قطره، تهران- ١٣٧٦ ج ٩، ص ٣٨٢، بب ٨٦١-٨٦٣

. برای شرحی گسترده در این باره دکتر ذبیح الله صفا، حماسه سرایی در ایران، چا. ٢، امیرکبیر، تهران – ١٣٣٣؛ دکتر محمّد امین ریاحی، سرچشمه های فردوسی شناسی، مؤسّسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه)، تهران - ١٣٧٢؛ جلیل دوستخواه، حماسه ی ایران، یادمانی از فراسوی هزاره ها، نشر ِ آگه، تهران- ١٣٨٠ و همو، فرآیند ِ تکوین حماسه ی ایران پیش از روزگار فردوسی و شناختْ نامه ی فردوسی و شاهنامه، شماره های ٥٨ و ٦١ از مجموعه ی از ایران چه می دانم؟، دفتر پژوهش های فرهنگی، تهران - ١٣٨٤

. برای خواندن نقدی در باره ی آن سخنرانی جلیل دوستخواه، «نقد یا نَفی ِ شاهنامه» در کتاب ِ حماسه ی ایران، یادمانی از فراسوی هزاره ها، پیشین، صص ٢٥٣- ٢٨١

 

محاکمه یکی دیگر از فعالان جنبش زنان

 

انزلی آنلاین : جلسه رسیدگی به اتهامات «مریم ضیا» از متهمان پرونده تجمع روز 22 خرداد سال 85 صبح روز سه‌‏شنبه، دوازدهم تیرماه سال جاری در شعبه 13 دادگاه انقلاب تهران برگزار می‌‏شود.

به گزارش خبرنگار "ایلنا"، این فعال جنبش زنان صبح روز دوازدهم تیر ماه سال جاری به همراه وکلای مدافع خود در شعبه مزبور حاضر و به دفاع از خود می‌‏پردازد. اتهامات وی در این پرونده «شرکت در تجمع غیرقانونی» و «اخلال در نظم عمومی» عنوان شده است.

مریم‌‏ ضیاء پیش از این در روز 22 خرداد سال 85 بازداشت و سپس با قرار کفالت آزاد شد.

پرونده این فعال جنبش زنان پیش از این در دادسرای انقلاب تهران مطرح بود که بازپرس این دادسرا، پس از رسیدگی،‌‏ پرونده را با صدور قرار مجرمیت و کیفرخواست به دادگاه انقلاب تهران ارجاع کرد.


یک فعال جنبش زنان با وثیقه 20 میلیون تومانی آزاد می‌‏شود

وکیل مدافع «زینب پیغمبرزاده»، از متهمان تجمع روز 13 اسفند 85 مقابل دادگاه انقلاب تهران از صدور قرار وثیقه 20 میلیون تومانی برای موکلش خبر داد.

نسیم غنوی با اعلام این مطلب، گفت: موکلم به دنبال احضاریه‌‏ای که چندی پیش دریافت کرده بود روز هفدهم اردیبهشت ماه جاری به دادیاری ویژه امنیت دادسرای انقلاب تهران مراجعه کرد و سپس بازداشت شد. بازپرس پرونده نیز پس از رسیدگی به این پرونده برای موکلم قرار وثیقه 20 میلیون تومانی صادر کرده است که با تودیع این قرار وی آزاد می‌‏شود.

وی، اتهام موکلش را «شرکت در تجمع غیرقانونی» و «اخلال در نظم عمومی» عنوان کرد.

 

بازجویی از معمم استرالیایی به خاطر مصاحبه با تلویزیون ایران

 

انزلی آنلاین : به گزارش سایت 'عصرایران'، پلیس فدرال استرالیا از الهلالی، مفتی این کشور خواست به خاطر اظهارات ماه گذشته خود در باره جمهوری اسلامی توضیح بدهد.

به نوشته روزنامه استرالین، الهلالی روز سه شنبه به خاطر مصاحبه ماه گذشته خود با شبکه تلویزیونی عرب زبان العالم  که در آن خواستار اتحاد مسلمانان جهان با جمهوری اسلامی در مقابل دشمنان شده بود، تحت بازجویی پلیس فدرال استرالیا قرار گرفت.

وی گفته بود: "جهان اسلام باید با جمهوری اسلامی متحد شود و در برابر دشمنان خود زانو نزند."

مقامات پلیس استرالیا اظهارات او را به ترویج خشونت گری و فتنه انگیزی تعبیر کرده و معتقدند که الهلالی با درخواست از مسلمانان برای اتحاد با جمهوری اسلامی که از سوی رییس جمهوری آمریکا به عنوان عضوی از "محور شرارت" لقب گرفته، قوانین مربوط به "آشوبگری و فتنه انگیزی" در استرالیا را نقض کرده است.

الهلالی ماه گذشته برای شرکت در کنفرانسی به تهران سفر کرده بود و روز هفتم آوریل در مصاحبه ای با شبکه ماهواره ای العالم شرکت کرد.

بر اساس قوانین استرالیا الهلالی می تواند به هفت سال زندان محکوم شود.

لازم به یادآوری است که الهلالی در باره حجاب اجباری نیز گفته بود "اگر گربه گوشت بدون حفاظ را بخورد مقصر گربه نیست."