کامبیزشبانکاره
پیرس میگوید :
« نشانه چیزی است که برای کسی در مناسبتی خاص به عنوانی خاص نشان چیزدیگری باشد . »
نشانه از منظر پیرس با دو واحد دالّ و مدلول روشن میشود. دالّ لفظی است که بر زبان میآوریم دود یا چیزی است که میبینیم جای پا و مدلول تصوری است که در ذهن ما شکل میگیرد، آتش یا مردی که جای پای او را میبینیم، یا به تعبیر «سوسور» دالّ سویه آشکار نشانه و مدلول سوی پنهان آن است که در ذهن ساخته میشود.
حال چرا در این مقال بحث را با تعریف نشانه آغاز کردم ؟ دلیل آن اعتقاد اینجانب به وجود نشانه در ساختار هر رفتار سیاسی - اجتماعی است که از سوی دولت مردان شکل می گیرد .
دوستی می گفت ، امروزه روز همه در باب تحلیل سیاسی صاحب نظرند . این سخن همانقدر که واجد شعف است ، نگران کننده نیز هست . چراکه تصور رفتار سیاسی بعنوان آنچه ملاحظه میکنیم ، و عدم شناخت مسائل پشت پرده ی سیاست موجبات دامن زدن به شایعات و تصورات « خاله زنکی ! » می شود ؛ که در نهایت مارا از بطن وقایع و آگاهی نسبت به شرایط اطرافمان دور می کند .
نکته مهمی که در نگاه پیرس به نشانه وجود دارد، حضور تفسیرگر است. رابطه دالّ و مدلول نیاز به مفسّر دارد و ارتباط میان نشانة الف با موضوع ب را تفسیرگر ج میتواند دریابد. این تفسیر گر ، به هیچ روی تفسیرگر عام نیست ، که نا آگاهانه هرچه را ببیند در همان چارچوبه ی واقعیات مقابل دیدگانش تعبیر کند .
آنچه که در این مرحله نیاز مند آنیم تفسیر گریست که توانایی تأویل داشته باشد . چراکه بر اساس حضور تفسیرکننده نه فقط معانی بینهایت میشود، بلکه امکان تعابیر گوناگون از یک موضوع که انبوهی از نشانههاست بهوجود میآید، و شاید بر همین اساس باشد که پیرس از« تأویلی نشانهای » سخن میگوید.
آنچه که باور جمعی را به راه سرگردانی می کشاند ، تصور اشتباهات بدیهی است که توسط دولت مردان صورت میگیرد . بطوریکه گاه ، نگاه عام با تعجب به این موضوع می نگرد و از اینکه چنین مسئله ای را درک کرده دچار شعف زاید الوصفی می شود .
او اشتباهی را جسته ، بدیهی ، که دولت مرد مورد تحلیل او بسادگی نگاهش را به روی آن مسئله بسته است .
اینجاست که تحلیل گر عام ما تفکر خویش را در راه خسران هدر داده و از اصل مطلب دور افتاده است . آنچه که بنظر او یک اشتباه ساده ناشی از بی توجهی سیاستمدار به مسائل بدیهی بنظر میرسد . نه تنها یک اشتباه نیست ، بلکه یک رفتار حساب شده ، براساس معادلات سیاسی است ؛ که به راحتی توانسته ذهن نا آزموده تحلیل گر مارا به بیراهه بکشد .
آنچه که یک تفسیر گر حاذق به آن توجه میکند و از مسیر نگاه تحلیل گر ما دور مانده ؛ نشانه های موجود در اعمال دولت مردان است . بر اساس این نشانه هاست ، که رفتار دولت مرد تفسیر می شود و بر اساس همین نشانه ها در باره ی آنچه در آینده ممکن است بوقوع بپیوندد ، پیش بینی می گردد .
با این چنین نگرشی است که تفسیر گر خیلی دچار شوک های هیجانی نمی شود چرا که بر اساس تلورانس معقولی آمادگی برخورد با تصمیم تازه ی سیاستمدار مورد نظر را دارد .
اما این مسئله در رابطه با تحلیل گر عام ما به گونه ای دیگر است . او هر لحظه دچار شوک می شود و اختیار تحلیل هایش از دستش خارج شده و در نهایت آنقدر دچار تناقض گویی میشود که دیگر اطرافیانش به او بعنوان یک خیالباف نگاه می کنند .
متأسفانه آنچه که دوست عزیز من ، بعنوان گسترش تفکر سیاسی به آن میبالید . از همین دست تحلیل هاست که چند سالی است بین کلیه سطوح سنی جامعه باب شده است .
این نوع تفکر سیاسی نه تنها منجر به آگاهی نمی شود بلکه فرد را به سویی سوق می دهد که هر گونه خبر نا واثق را ، بعنوان خبری مهم تلقی کرده و تحلیلی هم بر روی آن چسبانده و همچون ارشمیدس ؛ فریاد یافتم یافتم اش به آسمان می رود .
چاسر اعتقاد دارد : « بسیاری از مواعظ خوب ، از مقاصد سو ء ناشی می شود . » هنگامی که حرفای نا پخته را از سر نا آگاهی باور میکنیم ، تعقل خود را بازیچه سوءاستفاده های احتمالی قرار می دهیم .
این گونه است ، که بازار شایعات داغ میشود و مردم پای صحبت کسانی می نشینند که بدون سابقه ی تفکری مطلوب ؛ صرفا ً « هوچی گری » می کنند ، و گفته های آنان نقل محافل و مجالس میشو د ؛ که چه وچه ....
چنین تفکری است که می تواند امثال اهورا ها و ... را بیافریند که عِرق دمکراسی خواهی و آرزوهای سازنده ی ملتی را به بازی بگیرند ؛ و به قول اولیور گولد اسمیت : « هر فکر چرند ، قهرمانی دارد که از آن دفاع می کند . »
شاید برخی از روشنفکران چنین نمایش هایی را که می بینند ، موضوع خنده و شوخی محفل می کنند . اما به اعتقاد من باید گریست بر مردمی که چنین تفکراتی را باور می کنند و جار میزنند.
تحقیق در باب آسیب شناسی چنین مواردی و علل بوجود آمدنشان چندان دشوار نیست . وقتی اکثریت مطبوعات و رسانه های ما صرفا ً هدفشان خبر رسانی است و نه آگاهی ؛ و نه بسط تفکر سیاسی – اجتماعی ؛ و هنگامی که ژورنالیست ها و روشنفکران کمتر به تأویل مباحث موجود دست می زنند و بیشتر لقمه ی آماده به حلق مخاطب فرو می کنند . بازار شارلاتانیسم در عرصه ی تفکر گرم می شود ، و هر نا کارآمدی بعنوان متفکر افکار مردم را به بازی میگیرد .
آنچه که مردم ما نیاز دارند شناخت زیر لایه های مباحث است ، نه لقمه ی آماده و از پیش تبیین شده .