| |||
منتخب شورای سوم شهر تهران گفت: نمیدانم انتخاب شهردار جدید برای شهر تهران چقدر طول بکشد. اگر از من باشد همان جلسه اول انتخاب خود را اعلام میکنم.
انزلی آنلاین نیز میگوید : اگر شما جناب آقای قالیباف را نمیخواهید شهر بندرانزلی به ایشان نیاز مبرم دارد.
مهدی چمران در پاسخ به این پرسش که شورای سوم تهران تا چه زمانی شهردار جدید تهران را معرفی خواهد کرد، گفت: شرایط دور سوم با دور دوم متفاوت است. دور دوم را که ما شروع کردیم از یک شرایط خاص و بحرانی به واسطه انحلال شورا برخوردار بود. در چنین شرایطی سعی و تلاش ما این بود که زودتر به نتیجه برسیم به همین دلیل بعد از اعلام نتایج در اسفند، حدود 35 جلسه (حتی ایام عید) برگزار کردیم تا بتوانیم شهردار را انتخاب کنیم.
وی افزود: اینبار شهرداری و شورا روال طبیعی خود را طی کرد و آن سرعت عملی که دفعه گذشته درباره انتخاب شهردار وجود داشت این بار ندیدیم از اینرو هنوز مصادیقی با توجه به شاخصهای تعیین شده عنوان نشده است.
رئیس شورای دوم شهر تهران خاطرنشان کرد: این که انتخاب شهردار چه مدت طول بکشد، نمیدانم این مسئله به تصمیم جمعی بستگی دارد.
شورای شهر دور دوم در دومین جلسه علنی خود در تاریخ 13 اردیبهشت 82 احمدینژاد را به عنوان شهردار تهران انتخاب کرد.
بدحجاب ها از ایران بروند
دیروز من یک طرح مبارزه با بدحجابی را پیشنهاد کردم، اما یک آقای محترم و باحال و متفکر و اندیشمندی از اعضای ائتلاف آبادگران، به اسم سید مهدی طباطبائی روی دست من بلند شده و گفته است که « کسانی که نمی خواهند حجاب را رعایت کنند، از کشور بروند.». ضمن تائید این پیشنهاد، روشهای عملیاتی کردن آن را به شرح زیر اعلام می کنیم.
اول: فرض می کنیم که با محاسبات طبیعی مربوط به وضع جامعه و تعریف اصولگرایان از حجاب و جمعیت شهرها و روستاها، احتمالا هفتاد درصد زنان این کشور بدحجاب هستند، یا دوست ندارند حجاب را رعایت کنند، اما من مطمئنم به محض این که این پیشنهاد اعلام شود، حداقل 85 درصد از زنانی که حجاب دارند هم فورا حجاب شان را برمی دارند، تا بتوانند هرچه سریع تر بروند، اما یک مشکل مهم وجود دارد.
دوم: فرض می کنیم که 70 درصد زنان ایران که نمی خواهند حجاب را رعایت کنند، جمعیتی در حدود 25 میلیون نفر بشوند و قرار شود این افراد از کشور بروند، کجا بروند؟ در این دنیای تنگ و تاریک و شلوغ چطوری برای 50 میلیون نفر جا پیدا کنیم؟ الآن جمهوری اسلامی شش میلیون اسرائیلی را می خواهد از کشورشان منتقل کند، جایی برای آنها پیدا نمی شود، این 25 میلیون نفر باید کجا بروند؟ تازه این 25 میلیون نفر اکثرا یا شوهر دارند، یا بچه دارند، یا نامزد دارند، یا دوست پسر دارند، یا پدرومادر دارند و در هر حال هر کدام حداقل یک نفر دیگر را هم می خواهند با خودشان ببرند، می شوند پنجاه میلیون نفر، فکر می کنید این پنجاه میلیون نفر را در کجای جهان می شود جاداد؟
سوم: فرض کنیم که این پنجاه میلیون نفر هم از کشور ایران بروند، یعنی ایران بشود یک کشور 20 میلیونی با یک جمعیت یکدست، مثل کابینه یکدست آقای احمدی نژاد، این پنجاه میلیون هم بروند یک کشور برای خودشان درست کنند، این بیست میلیون نفر باقیمانده چطوری می خواهند مملکت را اداره کنند و از گرسنگی نمیرند و روزشان را شب کنند؟ فکر می کنید اگر بدحجاب ها با خانواده شان از ایران بروند، در آن مملکت دیگر ماشینی راه می رود و تلفنی زنگ می زند؟ تازه، اکثر این افراد پولدار هم هستند، اگر بخواهیم اموال شان را مصادره کنیم، طول می کشد، اگر بخواهیم مثل اسرائیل یک دفعه بریزیم شان با کامیون از مملکت بیرون، آن وقت تا هشتاد سال دیگر باید جلوی برگشتن شان را به کشور بگیریم.
چهارم: فرض کنیم که هفتاد درصد جمعیت ایران که اکثرا هم جوان هستند و طبعا خوش تیپ و مامانی هم هستند، همه از ایران بروند، و یک کشور با بیست میلیون پیرمرد و پیرزن زشت و بدقیافه بمانند که از صبح تا شب با ماشین شان با هم تصادف کنند و روزی یک هواپیمای آن سقوط کند و وبا و طاعون و ههمه این بیماری ها هم همه گیر شود، چون احتمالا وقتی بدحجاب ها بروند، لابد فقط 2 درصد پزشکان در کشور باقی می مانند که آنها هم باید از داروخانه ها و بیمارستانها نگهبانی بدهند.
پنجم: نمی خواهد این فرضیات را ادامه دهیم، قبلا یک آقای محترمی به بیست درصد ملت که برای شان مهم بود که عضو حزب رستاخیز نشوند، گفته بود: « هرکسی نمی خواهد عضو حزب رستاخیز شود، گذرنامه اش را بردارد و از ایران برود.» خدا رحمتش کند، دو سال بعد از این اظهار نظر، این آقای محترم داشت در پاناما دنبال کشوری می گشت که به او پناهندگی بدهد تا بتواند شش ماه آخر عمرش را راحت بمیرد و چنین کشوری پیدا نمی شد.
ششم: فرض کنیم که بدحجاب ها، دگر اندیشان، پولدارها، مخالفان سیاسی، مهاجرین از کشور، کسانی که با سیاست های اقتصادی کشور مخالفند و در فقر بسر می برند، را جمع کنیم و اینها بشوند 90 درصد مردم ایران، آیا بهتر نیست که اگر قرار است کسی برود، آن نود درصد که می توانند همدیگر را تحمل کنند، بمانند و آن ده درصد یک سرمایه ای از آن نود درصد بگیرند و از کشور بروند؟
هفتم: حکومت ایران تصمیم دارد شش میلیارد نفر از مردم جهان را که 98 درصدشان بدحجاب یا بی حجاب هستند، از دست استکبار جهانی نجات دهد و آنها را اداره کند، اما 70 درصد جمعیت کشور خودش را نمی تواند تحمل کند.
هشتم: لطفا قبل از دادن حکم خروج بدحجاب ها از کشور، حداقل ممنوعیت خروج آنها را لغو کنید که بتوانید از شرشان راحت شوید.
نتیجه گیری اخلاقی: در صورتی که احساس کردید گنجشک هستید و خواستید مناری را که با مافوق تان مشکل دارد، به جای دیگری فرو کنید، لطفا به گنجایش خودتان هم فکر کنید.
تفسیر انزلی آنلاین : آقای نبوی شما که در ایران نیستید چرا جوانان ما را تحریک میکنید. برید جوانان آمریکا را تحریک کنید .
در حالی که خبرگزاری ایرنا ارگان رسمی دولت جمهوری اسلامی خبر داده بود که "به دنبال سه ماه اعتراض معلمان طرح استیضاح محمود فرشیدی با امضای 38 نماینده به هیات رئیسه مجلس ارائه شد" سید محمدرضا میرتاجالدینی نماینده تبریز دیروز اعلام کرد: "نظر فراکسیون اصولگرایان[جناح اکثریت] بر این است که با این استیضاح موافقت نکنند".
بر اساس همین "نظر" بود که "استیضاح محمود فرشیدی وزیر آموزش و پرورش که بالاخره بعد از مدتی مطرح بودن در بین تعدادی از نمایندگان وارد فاز اجرایی شده و قرار بود روز چهارشنبه اعلام وصول شود" با ترفند جدید هیات رئیسه مجلس "اعلام وصول" نشد. در همین راستا "محمدحسن ابوترابی ـ نایب رییس مجلس ـ که ریاست جلسه علنی روز چهارشنبه مجلس را پس از حدادعادل بر عهده گرفت، در پایان جلسه و پس از اعلام وصول تعدادی از سئوالات نمایندگان" به بهانه "در پیش بودن تعطیلات ماهانه مجلس" گفت: "تعدادی از نمایندگان طرح استیضاح وزیر آموزش و پرورش را ارائه کرده بودند، اما با توجه به اینکه در آستانه تعطیلات ماهانه مجلس برای سرکشی به حوزهها هستیم بنا شد در اعلام وصول این طرح هیأت رییسه به نحوی مدیریت کند که با تعطیلات مجلس تعارضی پیدا نکند".
موضوعی که مورد تایید بخشی دیگر از نمایندگان مجلس هفتم اسلامی نبود و خشم آنان را برانگیخت. هوشنگ حمیدی، نماینده مردم سنندج در مجلس از این جمله بود که ضمن اعتراض به شیوه اداره مجلس، اظهار داشت: "متاسفانه این استیضاح دیروز اعلام وصول نشد و امروز نیز صحبت از اختلاف نظر برای اعلام وصول است؛ زیرا برخی امضاکنندگان قصد دارند تا این طرح با یک هفته تاخیر مطرح شود. "
داریوش قنبری، نماینده مردم ایلام در مجلس نیز گفت: "نمیدانم با چه کسانی صحبت شده که طرح را به تاخیر بیاندازند. اما آنچه مسلم است این است که امضاکنندگان و طراحان، پیگیر عملی شدن استیضاح هستند".
سعید ابوطالب، نماینده تهران هم با تاکید بر اینکه "ما منتظر اعلام وصول طرح استیضاح وزیر آموزش و پرورش هستیم" گفت: "26 بند مشخص مکتوب در این طرح قرار دارد که روز گذشته تقدیم هیات رییسه شد... متن هم باید چاپ و در اختیار نمایندگان قرار گیرد. "
نماینده مردم سنندج در مجلس هم دیروز را " آخرین روز اعلام وصول طرح استیضاح وزیر آموزش و پرورش دانست" و تاکید کرد: "ادامه این تاخیر موجب دامنزدن به ابهامات" می شود.
اما رئیس مجلس و اصولگرایان برکشیده که نگران "ابهامات" نبودند، عاقبت آب پاکی را بر سر طرفداران استیضاح ریختند و از طریق تاج الدینی، نماینده تبریز اعلام کردند: "نظر فراکسیون اصولگرایان بر این است که این استیضاح بیشتر جنبه سیاسی دارد و در حال حاضر به مصلحت نیست و مشکلات فرهنگیان را حل نمیکند؛ بلکه مشکلات آنان را پیچیدهتر نیز میسازد زیرا تغییرات مدیریتی باعث ایجاد وقفه در کارهای اجرایی میشود". آن هم در زمانی که "مجلس هفتم حامی فرهنگیان بوده و بیشترین مصوبه را در مورد فرهنگیان داشته است به گونهای که اعتبارات این وزارتخانه را 2 برابر کرده است".
بی جهت نبود که حداد عادل، رئیس مجلس با لبخندی در گوشه لب، خطاب به نمایندگان معترض گفت: "مطمئن باشید هم در این مورد و هم سایر موارد طبق آییننامه به وظایف خود عمل میکنیم. "
آن هم "موردی" که به گفته نورالدین پیرموذن، نماینده اردبیل و سخنگوی فراکسیون اقلیت "حداقل واکنش نمایندگان ملت در پاسخ به فریاد گسترده فرهنگیان کشور" بود. به گفته او: "طرح استیضاح وزیر آموزش و پرورش نشان داد نمایندگان صدای معلمان را شنیدهاند و فراکسیون اقلیت ضمن استقبال و تایید این حرکت و همراهی و همگامی با استیضاحکنندگان متذکر میشود که حضور مجلس پرسشگر و دولت پاسخگو دو بال رسیدن به توسعهیافتگی است. "
اما پایان داستان نشان داد که نبود "مجلس پرسشگر" و "دولت پاسخگو" چگونه می تواند "دو بال" برای نرسیدن به "توسه یافتگی" باشد.
درست وقتی حجت السلام محسنی اژه ای وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی می گفت:" وزارت اطلاعات با هر کسی که علیه نظام و در جهت براندازی در اشکال مختلف فعالیت میکند برخورد میکند و تفاوتی ندارد که با چه عنوان و چه تشکلی باشد" دو حکم در دادگاه ایران صادر شد:1 ـ دیوان عالی کشور حکم تبرئه عاملان قتل های محفلی کرمان را که با اعتقاد به مهدورالدم بودن، ۲ زن و سه مرد را به قتل رسانده بودند تایید کرد، 2 ـ شعبه ششم دادگاه انقلاب تهران، دو فعال جنبش زنان، فریبا داودی مهاجر را به تحمل چهار سال حبس که سه سال آن به حالت تعلیق درمیآید و سوسن طهماسبی را به تحمل یک سال و نیم حبس تعلیقی و شش ماه حبس تعزیری محکوم کرد. دو حکمی که در حافظه دستگاه قضایی ـ امنیتی ایران باقی خواهد ماند.
بر اساس همین تعریف آقای اژه ای از"اشکال مختلف فعالیت"است که ایران در دو هفته گذشته هیچ روزی را بدون دستگیری و مجازات زنان، معلمان، دانشجویان و کارگران پشت سر نگذاشته، که آخرین آنها، تا لحظه نگارش این گزارش، صدور احکام سنگین برای دو فعال جنبش زنان است:
"محمد شریف، وکیل مدافع فریبا داودی مهاجر، از بازداشتشدگان تجمع روز ۲۲ خرداد سال ۸۵ در میدان هفتتیر تهران با بیان اینکه حکم صادره علیه موکلش روز سهشنبه ارایه شده و وی از روی آن رونوشت برداشته است، گفت: بر اساس حکم ابلاغی، داودی مهاجر به استناد ماده ۶۱۰ قانون مجازات اسلامی راجع به «اجتماع و تبانی جهت ارتکاب جرم» به تحمل چهار سال حبس محکوم شده است که سه سال آن به مدت پنج سال معلق شده است."
این حکم سنگین که تاکنون در ارتباط با فعالین جنبش زنان سابقه نداشته است، هنگامی بیشتر به چشم می آیدکه می خوانیم: «همین دادگاه، خانم داوودی مهاجر را از اتهام "تبلیغ علیه نظام" تبرئه کرد.» به عبارت دیگر حتی اگر اتهام خانم مهاجر اثبات هم شده باشد، او تنها به جرم"اجتماع" و"تبانی" برای "ارتکاب جرم" و نه" انجام" جرم، به جهار سال حبس محکوم شده است. سوسن طهماسب، دیگر فعال جنبش زنان نیز با رای مشابهی روبه روست: "شش ماه زندان و یک سال و نیم حبس تعلیقی محکوم".
همان طور که پیشتر، شعبه سیزدهم دادگاه انقلاب تهران "آزاده فرقانی، از دیگر شرکت کنندگان تجمع میدان هفت تیر را به دو سال حبس تعلیقی محکوم کرده بود".
و این لیست طولانی است: "جلسه بازپرسی رسیدگی به پرونده شیرین اردلان، زارا امجدیان و الناز انصاری، از زنان بازداشتشده در تجمع مقابل دادگاه انقلاب تهران در دادیاری ویژه امنیت دادسرای انقلاب تهران برگزار شد". اتهام اینان نیز روشن است: "اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت ملی"و"اخلال در نظم عمومی"و " اقدام علیه امنیت ملی از طریق ایجاد هیاهو"!
اتهامی که پای زنان دیگری را نیز به دادگاه انقلاب گشوده است: ژیلا بنی یعقوب، پروین اردلان، نوشین احمدی، مریم میرزا، الناز انصاری، نسرین افضلی، زارا امجدیان، بهاره هدایت، شهلا انتصاری، فریده انتصاری، ناهید انتصاری، بهاره هدایت، مرضیه مرتاضی لنگرودی، شادی صدر، محبوبه حسین زاده، ناهید کشاورز، مریم میرزا......
و در این صف، زنان ایران تنها کسانی نیستند که آقای اژه ای و همکاران شان با آنها "برخورد" می کنند. دانشجویان ایران نیز که از اولین روزهای برکشیدن دولت محمود احمدی نژاد، طعم"برخورد" را چشیده اند، در دو هفته گذشته، حتی یک روز بدون حکم محرومیت از تحصیل، احضار به کمیته های انضباطی، احضار، دستگیری و حتی "ربایش در روز روشن" را نگذرانده اند.آخرین مورد" ربودن 15 دانشجوی دانشگاه مازندران" توسط لباس شخصی ها، با همکاری ماموران حراست دانشگاه مازندران بود که منجر به ناارامی گسترده در این دانشگاه شد.
و این تنها دانشجویان دانشگاه مازندران نبودند که به اتهام "چیدن ظرف های غذای خود از جلوی سلف دانشکده تا جلوی اتاق رئیس دانشگاه" ربایش، زندان و ضرب و شتم را تجربه می کردند، دیگر دانشجویان کشور هم از این "مهرورزی" بی نصیب نبودند و نیستند: "محمد هاشمی، عضو شورای مرکزی و دبیر تشکیلات دفتر تحکیم وحدت از سوی دادگاهی در شهرستان سبزوار احضار شد". پیش از او "علی نیکو نسبتی نیز از سوی همین دادگاه فراخوانده شده بود" و همین طور بهاره هدایت، که جرمی دوگانه دارد: هم در جنبش زنان فعال است و هم دانشجوست.
فهرست دانشجویان و فعالان دانشجویی احضار شده طولانیست: "دادگاه انقلاب اسلامی سنندج، پیمان نعمتی دانشجوی ترم آخر رشته مدیریت بازرگانی دانشگاه آزاد سنندج و عضو هیأت تحریریه نشریه تحلیلی خبری هاوری را احضار کرد.نامبرده که چندی پیش در جریان مراسم ۸ مارس در سنندج دستگیر و پس از چند روز بازداشت، با قرار وثیقه آزاد شده بود، باید ۱۸ اردیبهشت ماه سال جاری در شعبه دوم دادگاه انقلاب اسلامی سنندج حاضر شود."
و: "دبیر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه بابلسر هم امروز بازداشت شد." همان طور که حامد ایرانشاهی: "باید ۴ اردیبهشت ماه در سومین جلسه رسیدگی به اتهاماتش در دادسرای ۱۰۱ جزایی اراک حاضر "شود. جرم او هم" توهین به برخی نهادها و اقدام علیه امنیت ملی" است.همان جرمی که" دو فعال دانشجویی دانشگاه بیرجند" را" به یک ترم محرومیت از تحصیل" محکوم کرده است و...
این دانشجویان در زندان ها تنها نیستند، معلمین شان هم یک به یک در راهند. کار به جایی رسیده که معلمین را در سر کلاس های درس و در برابر چشمان بهت زده و هراسان دانش آموزان، به بند می کشند: "ورود نیروی انتظامی به فضاهای آموزشی و بازداشت معلمان سرکلاس، قطعا کار پسندیدهای نبود. به نظر من حتی اگر معلمی حقیقتا متخلف بود و حتی اگر حکم بازداشت وی را داشتند، باید صبر میکردند تا کلاس به اتمام برسد و بعد بازداشت میکردند، نه اینکه روبروی چشم دانشآموزان به آنان دستبند بزنند."[شهریار مشیری، عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس]
امادر حالیکه "معلمان"، "دانشجویان"و "زنان" کشور دستگیر می شوند، عاملان قتل های محفلی کرمان، که خود با آب و تاب، جنایات خود را تشریح کرده اند، حکم تبرئه می گیرند[یا آن طور که نعمت احمدی گفته حکم قصاص آنها به دیه تبدیل شده است]تا معلوم شود نظام قضایی ـ امنیتی جمهوری اسلامی "با هر کسی که علیه نظام و در جهت براندازی در اشکال مختلف فعالیت میکند برخورد میکند و تفاوتی ندارد که با چه عنوان و چه تشکلی باشد."
بازخوانی بخش کوچکی از اعترافات عاملان قتل های زنجیره ای کرمان، حتما نور فراوان تری بر این عرصه می افشاند: "عاملان قتل های محفلی کرمان که قتل های خود را از شهریورماه سال ۸۱ آغاز کرده بودند اردیبهشت ماه سال ۸۲ پس از به قتل رساندن یک زن و شوهر جوان که آخرین قربانیان این باند بودند دستگیر شدند.نخستین قربانی این باند جوان ۱۹ساله یی به نام مصیب افشاری بود که13 شهریورماه سال ۸۱ به قتل رسید. متهمان در اعترافات خود درباره این جنایت گفتند؛ مصیب در میدان امام خمینی کرمان مواد مخدر می فروخت. ما بعد از شناسایی او چندین بار به وی تذکر دادیم تا دست از کارهایش بردارد اما او بی اعتنا بود تا اینکه به دستور حمزه (متهم ردیف اول) یک روز او را به زور سوار ماشینی کردیم و به محله هفت باغ بردیم و در آنجا حمزه ابتدا سنگی به سر مصیب کوبید و او را داخل چاله یی استخرمانند انداخت، سپس هرکدام از ما سنگی به او کوبیدیم اما مصیب نمی مرد تا اینکه حمزه گفت بهتر است او را زنده به گور کنیم. بعد چاله یی کندیم و پیکر نیمه جان مصیب را به داخل آن انداختیم و با شن و ماسه روی چاله را پوشاندیم و به این ترتیب مصیب را زنده به گور کردیم".[سایت انتخاب]
و ادامه داستان: "قتل دوم را یک هفته بعد از قتل مصیب انجام دادیم. ابتدا محسن کمالی را شناسایی کردیم. او فساد اخلاقی داشت، بنابراین یک روز که در حال خروج از خانه بود، او را گرفتیم و به هفت باغ بردیم و در آنجا محسن را هم خفه کردیم و جسدش را همانجا دفن کردیم، سپس به دستور حمزه، موبایل و موتور محسن را برداشتیم تا از آنها برای کارمان استفاده کنیم. قتل سوم را چند ماه بعد انجام دادیم، مقتول زنی به نام جمیله بود که او هم خرید و فروش مواد مخدر می کرد و فساد اخلاقی داشت. از آنجایی که این زن ازدواج هم کرده بود، پس از ربودن وی او را خفه نکردیم بلکه چاله یی کندیم و با روش سنگسار او را به قتل رساندیم، بعد جسد این زن را به بیابان های اطراف کرمان بردیم و در آنجا انداختیم تا طعمه حیوانات شود.متهمان در ادامه اعترافات گفتند؛ به ما گفته بودند که محمدرضا نژادملایری و شهره نیک پور دختر و پسر فاسدی هستند که با هم ارتباط نامشروع دارند و به همین خاطر آنها را هنگامی که سوار خودروی پژوی محمدرضا بودند شناسایی کردیم و بعد از اینکه جلویشان را در جاده گرفتیم آنها را به چاله پر از آب هفت باغ بردیم و هر دو را در آنجا خفه کردیم. بعد اجسادشان را داخل پژو گذاشتیم و به بیابان بردیم و پس از آنکه اجساد را به بیرون انداختیم ماشین پژو را به آتش کشیدیم و موبایل محمدرضا را برداشتیم. ما نمی دانستیم شهره و محمدرضا زن و شوهر هستند و فکر می کردیم با هم رابطه نامشروع دارند".
و: "ماموران در ادامه تحقیقات خود از متهمان دریافتند آنان به طرز فجیعی قربانیان را به قتل می رساندند.آنها همچنین متوجه شدند حمزه سردسته این باند، سرباز بوده و به اتفاق سایر اعضای باند که عضو یک پایگاه مقاومت بوده اند خود را محق می دانستند تا هر کسی را تصمیم گرفتند به قتل برسانند."
اما فراموش نکنیم شهری که معلمان را در کلاس های درس اش دستگیر می کنند، عدالت را در بندهای انفرادی به دانشجویانش می آموزند و زنانش را به اتهام "اقدام علیه امنیت ملی از طریق هیاهو" به زندان ها روانه می کنند، وقتی جولانگاه "قاتلان زنجیره ای" بشود، برای هیچکس شهر امنی نیست.
مطالب مرتبط:
منبع: روز